خانواده به عنوان اولین و مهمترین نهاد اجتماعی تلقی میگردد به همین دلیل هر گونه اختلالی در آن سریعاً به کودکان رسوخ مییابد. کودکان به دلیل داشتن ویژگیهای فردی و اجتماعی خاص خود به نسبت بزرگسالان، بیشتر در معرض بحرانها و آسیبهای وارده از جانب جامعه قرار میگیرند. دستهای از کودکان وجود دارند که به دلایل متعدد از قبیل: طلاق، فوت، بیماری و ... یکی از والدین یا هر دوی آنها را از دست داده و از نظر معیشتی در وضعیت نامساعدی به سر میبرند. کودکان حاضر در این پژوهش اکثراً یا پدر را در کنار خود ندارند و یا اگر هم دارند پدر دارای بیماریای صعبالعلاج یا لاعلاج بوده و چون از رفاه اجتماعی و اقتصادی مطلوبی برخوردار نیستند در نتیجه مادر نانآور خانواده است که اکثراً برای گذران زندگی خود و خانوادهاش مجبور به انجام فعالیتهایی با درآمد کم در بیرون از خانه بوده که در کنار کارهای خانه نیازمند انرژی مضاعف میباشد، لذا تحت پوشش نهادهای حمایتی دولتی (اعم از بهزیستی) و خصوصی (اعم از بنیاد کودک که جامعه هدف این پژوهش است)، در میآیند. این کودکان بیشتر مستعد آسیبهایی از قبیل: خلاء عاطفی و احساس انزوای اجتماعی، ضعف در برقراری روابط اجتماعی، اُفت در عملکرد تحصیلی و اختلالات یادگیری، مشکلات روحی و ... قرار دارند. هدف اصلی پژوهش حاضر پاسخ به این سؤال است که این کودکان از منظر شاخصهایی از قبیل: ویژگیهای جمعیتی، آموزش و تحصیلات، انزوای اجتماعی و طرد و بدرفتاری اجتماعی چه وضعیتی دارند؟ مسئله بودن آسیبپذیری اجتماعی کودکان تحت پوشش در بستر ساختاری جامعه ایران، برای عموم جامعه مبرهن و واضح بوده و انجام پژوهش در این زمینه دارای ضرورت است. در این مطالعه، در چارچوب نظریههای ساختارگرایی اجتماعی به شناسایی اصلیترین شاخصهای آسیبپذیری اجتماعی این کودکان و سپس دستهبندی آنها پرداخته شده و وضعیت 213 کودک 6 تا 18 سال حاضر در یکی از نهادهای خصوصی شهر سنندج، تحت عنوان بنیاد کودک مورد بررسی قرار گرفت. پژوهش حاضر با روش کمّی از نوع توصیفی-پیمایشی و با رویکردی میدانی به کمک ابزار پرسشنامه و با شیوه تمامشماری انجام شده است. روایی ابزار پژوهش از طریق صاحبنظران مربوطه مورد تأیید قرار گرفت و پس از دستهبندی مؤلفهها در دو دسته اصلی و فرعی، آزمون آلفای کرونباخ برای تمامی آنها انجام گرفت. نتایج حاصل از آزمون آلفا، ضمن تأیید سطح بالای پایایی، قابلیت تکرار و مناسب بودن ابزار پژوهش، برخی از گویهها را نامناسب نشان داده و منجر به حذف آنها گردید. جهت تجزیه و تحلیل دادهها از آمارههای توصیفی در قالب جداول توزیع فراوانی، نمودارهای مقتضی و شاخصهای تمرکز و پراکندگی استفاده گردید. در ادامه، با استفاده از آزمون تکنمونهای کولموگروف-اسمیرنف وضعیت نرمال بودن یا نبودن شاخصها مورد بررسی قرار گرفت. نتایج این آزمون برای کلیه مؤلفهها و زیرمؤلفهها نشان داد که تنها در دو مورد (شاخص کلی آموزش و تحصیل و زیر مؤلفه گوشهگیری اجتماعی)، دادهها وضعیت نرمال داشتهاند و در بقیه موارد دادهها غیر نرمال بودهاند. بنابراین، برای آزمون فرضیههای اول، دوم و سوم از آزمون خیدو یکبُعدی یا تکمتغیره استفاده شد. نتایج این آزمون نشان داد که بین فراوانیهای مشاهده شده و فراوانیهای مورد انتظار به لحاظ آماری تفاوت معناداری وجود دارد. لذا در تمامی فرضیههای پژوهش (غیر از دو زیرمؤلفه بهرهمندی از امکانات کمک آموزشی و کلاسهای غیر درسی و اوقات فراغت)، فرض صفر تأیید و فرض پژوهشی رد میگردد. در نهایت برای بررسی مؤلفههای آموزش و تحصیل، انزوای اجتماعی و طرد و بد رفتاری اجتماعی و زیر مؤلفههای آنها، بر حسب ویژگیهای جمعیتی سن و تعداد اعضای خانواده (از آزمون همبستگی اسپیرمن)، جنسیت (از آزمون من وایتنی)، زندگی با وابستگان، محله زندگی، تحصیلات و شغل (از آزمون کروسکال والیس) در قالب فرضیه چهارم استفاده شد که در این مرحله نتایج به دست آمده از آزمون فرضیات بجز در موارد جزئی حاکی از تأیید فرض صفر (مبنی بر عدم وجود تفاوت در شاخصهای مورد مطالعه بر حسب ویژگیهای جمعیتی) و رد فرضیه پژوهش بوده است. علیرغم اینکه فرضیههای پژوهش مطابق با انتظار تئوریک مطالعه نبوده است، اما تحقیق در صدد بررسی وضعیت شاخصهای آسیبپذیری اجتماعی این کودکان و ایجاد اطلاعاتی ارزشمند جهت هر گونه برنامهریزی و اجرای طرحهای مرتبط برای بهبود و توانمندسازی کودکان بیسرپرست و تک سرپرست در معرض آسیب بسیار مهم و دارای دلالت پژوهشی و کاربردی بوده است.