نوشتار حاضر بر این گزاره مبتنی است که مناطق مرزی به دلیل ماهیت توسعهنیافتگیشان ازنظر بهرهمندی از فرصتها و منابع ارزشمند، در انزوا قرار گرفته ٔ اند و موقعیت مرزنشینی، مایه بهحاشیهرفتن آموزش در این مناطق شده است. این پژوهش با این هدف تدوین شده که فرایند به حاشیه رانده شدن امر آموزش در مناطق مرزی دهستان ننور و دهستان خاو و میرآباد و آثار و برخی پیامدهای آن تحلیل شود. به این منظور از رویکردهای مطرح در ز ٔ مینه نابرابری آموزشی ازجمله نظریات راولز، بوردیو، ایلیچ، باولز و گینتیس بهره گرفته شده است. در این راستا با تحلیل دادهها، آمار و اسناد آموزشی در ابلاغیهها، اسناد توسعهای، وبگاهها و بخشنامههای نهاد آموزشوپرورش و همچنین مصاحبه با معلمان، مدیران و مطلعین، به بررسی چگونگی آموزش نهادی در مناطق موردمطالعه با بهکارگیری روش اتنوگرافی نهادی پرداختهایم. نتایج نشان می ٔ دهد به دلیل غلبه اقتصاد مرزی، کمبود امکانات آموزشی و نبود عدالت آموزشی، بیکاری و کولبری و به دنبال آن شکلگیری سوژههای «سرباز-معلم-کولبر» و «دانش ِ آموز-کولبر» و نبود آموزگاران ورزیده و باسابقه و همچنین عوامل و دلایل موردمطالعه به حاشیه رفته و درنهایت سبب ترکتحصیل دانشآموزان، افزایش ِ فرهنگی؛ آموزش در مناطق مرزی بیسوادی و تشدید توسعهنیافتگی شده است. ازاینرو لازم است در سیاستها و برنامههای کلان کشوری بهویژه در برنامههای نهادهای مربوط به آموزش رسمی و عمومی ازجمله آموزش ٔ وپرورش، تبعیض مثبتی در زمینه ارتقای سطح آموزش، تخصیص امکانات و نیروهای مناسب در این مناطق انجام شود.