آثار ادبی آیینۀ تمامنمای احوال، عادات، آداب و رسوم یک جامعه است. با تحلیل و بازخوانی آثار ادبی بسیاری از زوایای فرهنگی، اجتماعی، شخصیتی و روانی مردم یک جامعه آشکار میشود. در این میان، تصاویر کهنالگویی میراث ناخودآگاه فردی و جمعی انسان است که در ادبیات از طریق ذهن خلاق و حساس هنرمندان تجلی مییابد. این مقاله بر آن است که رمان حصار و سگهای پدرم یکی از آثار برجستۀ شیرزاد حسن را برمبنای نظریۀ کهنالگویی بررسی کند. این مقاله به شیوۀ کیفی بر اساس آثار نظریهپردازانی همچون فروید، لاکان، کمپل و با تأکید بر نظریۀ کهنالگوهای یونگ انجام شده است. روش انتخاب شده برای انجام پژوهش، روش تحلیل محتوای کیفی میباشد که تحلیل بر اساس مضمون و جملات منتخب رمان و تطبیق با کهنالگوهای یونگ انجام شده است. در این پژوهش، کهن الگوهای خود، آنیما و آنیموس، نقاب، سایه، قهرمان، پدر، اسطوره، مادر، اختگی، باکرگی و ... در داستان تحلیل میشود و مشخص میگردد که پیرنگ و نقش شخصیتهای داستان بر پایه نظریات یونگ قابل بررسی است. ازجمله کهنالگوهای پررنگ این رمان مرگ، سایه، اسطوره و قهرمان هستند. نقش اسطوره» و«قهرمان اسطورهای» در باور انسانها از گذشته تا به امروز چنان ریشه دوانده، حتی بعد از مرگ قهرمان داستان، کارکرد و تأثیر این کهنالگو را میتوان مشاهده کرد. سایۀ پدر (= دیکتاتور) تا پایان داستان بر لحظهلحظهی زندگی افراد ساکن در حصار سنگینی میکند. آنها حتی مرگ او را باور ندارند و می پندارند که به زودی بازخواهد گشت تا حصارش را بازپس گیرد.