هشیاری تجربه فاعلی است که بدیهی پنداشته شده و از طریق نفی آن با استفاده از مفاهیمی مانند بی هوشی، خواب یا دلریوم ، مشخص می شود. اما اگرچه وجود ذهن یا هشیاری برای روانشناسی پذیرفته شده است، ماهیت آن، مانند ماهیت ماده برای فیزیکدانها و ماهیت زندگی برای زیست شناسان ناشناخته است. جولیان جینز در کتاب خود از زاویه ای بسیار متفاوت به ماهیت و خاستگاه هشیاری می پردازد. در کتاب اول، در فصل مقدماتی، وی هشیاری را آنچنانکه همه تجربه می کنند معرفی می کند و به تحلیل ماهیت، کنشها، کنشهایی که توسط آن امکان پذیر می شود و شاخصهای موجودیت آن می پردازد. اما تمام بررسیها ناکام می مانند. هیچ اثر واقعی از هشیاری در نظام روانی انسان وجود ندارد و هیچیک از کنشهای روانی -از جمله ادراک، یادگیری و تفکر- بر هشیاری تکیه ندارند. در بررسی این "هیچ چیز"، به این نتیجه می رسد که مفهوم هشیاری ساخته ای استعاری است که مصداق واقعی ندارد و حاصل توانایی استعاری زبان در خلق دنیای بیرونی در درون انسان است.