در این پژوهش، دیدگاه دوانلو درمورد جایگزینی روان تحلیل گری فروید با شیوه روان درمانگری پویشی کوتاه مدت او از زاویه برتری فن او در دستیابی به اهداف درمانی و آشکارسازی مواد ناهشیار، که برهمین اساس وی قادر به بناکردن طرحی از فراروانشناسی شده است که آن را عینی می داند، مورد بررسی بالینی قرار گرفت. برای این منظور، یافته ها و تک بررسی های دوانلو، به عنوان مشاهدات بالینی موجود در زیربنای نتیجه گیریهای وی، مورد وارسی قرار گرفت. همچنین، فرضیات بالینی مورد توجه قرار گرفت که شیوه دوانلو قادر به وارسی بالینی آنها نیست. نتایج نشان دادند که فن دوانلو تنها مداخلات تاکتیکی برای بازساخت دهی بخشهایی از ناهشیار است و یافته های او دچار سوگیریهای نظامدارند.