شرط در عقد ازدواج حقی است که برای هر دو زوج به رسمیت شناخته شده است، زیرا ممکن است آنچه را که صلاح میدانند شرط کنند. پایبندی به شروط تعیینشده در عقد، بر اساس ادلّهی مختلف لازم و حتی گاهی واجب است. اما چنین نیست که آن ادلّه همواره از این حالت برخوردار باشند بلکه ناظر به زمان و حالتیاند که شرط، خلاف مقتضای ذات عقد، و به ویژه عقد نکاح نباشد؛ که در این صورت نه تنها خود باطلند و التزامی را ایجاد نمیکنند، بلکه عقد را هم باطل مینمایند. از این رو، شروطی که طرفین در عقد نکاح اعمال میکنند، پیامدهایی فراتر از دو طرف عقد دارد. به همین خاطر، شروطی که مخالف مقتضای آن باشد، آثار و پیامدهایی فراتر از طرفین عقد را در بر میگیرند. علاوه بر این، بسیاری از آنها نه تنها فاسدند، بلکه موجب ابطال اصل عقد نیز میگردند و به این صورت زمینه را برای جمع متناقضین فراهم میسازند، و از آن حیث که قرار است مایهی تثبیت مقتضای عقد گردند، موجب متلاشی و نابودی آن میشوند. در پژوهش حاضر ضمن اثبات عدم صلاحیت این گونه شروط، به برخی نمونههای عینی و عملی آن اشاره شده و بر اساس روش توصیفیـتحلیلی مصادیق ناگوار ناشی از آنها ذکر شدهاند.