زندگی اقوام ایرانی و به ویژه کردها در قلمرو سرزمینی ایران و مشارکت احتمالی آنها در ایرانی سازی/ایرانی شدن در وجوه گفتمانی و غیر گفتمانی (سیاست، اقتصاد، فرهنگ) تبلور یافته است. این تبلور در رمانهای فارسی احتمالاً بر دو گونه است: یا رمانهای فارسی به طور نسبی و در مقاطع مختلف و بنا بر تمایل نویسنده اقدام به بازنمایی کردها میکنند و یا اینکه آنها فاقد کمترین بازنمایی کردها هستند. برای راستی-آزمایی این فرضیه ها، پژوهش حاضر به بررسی رمانهای فارسی نوشته شده ی برگزیده در طول سه دهه ی 60-70، 70-80 و 80-90 پرداخت. از آنجایی که حجم جامعه ی آماری بیشتر از 120 رمان بود، پژوهنده اقدام به نمونه گیری تصادفی سیستماتیک کرده و سپس آنها را تحلیل محتوایی نمود. نتایج حاصله از پژوهش نشان داد که بازنمایی کردها در ادبیات داستانی معاصر ایران و در تعاملات فرهنگی-اجتماعی بین افراد ساکن قلمرو سرزمینی مشترک و در گرهگاه تخیل-اندیشه-عاطفه ی یا انواع گفتمانهای نویسندگان ایرانی پس از انقلاب حداقلی است. این پژوهش میتواند برای نقد و نظریه ادبیات داستانی ایران و مهندسی سیاستهای فرهنگی کشور نیز مورد استفاده قرار گیرد.