در دو دهه ی اخیر، متفکران و پژوهشگران وابسته به نهضت پسااستعماری، از جمله گایاتری اسپیواک، آنیا لومبا، علی بهداد، ناتالی ملاس، فنگ شیه، هلن تیفین و آر. راداکریشنان به انحای گوناگون به تحلیل نقش مطالعات ادبیات تطبیقی در همراهی یا مواجهه با گفتمان نئواستعماری و همچنین جایگاه این مطالعات در عصر به اصطلاح «جهانی شدن» پرداخته اند. در حالیکه برخی از این متفکران اعلامیه ی «مرگ ادبیات تطبیقی» را امضا کرده اند برخی دیگر بر ضرورت بازنگری اساسی در رویکردها و شیوه های پژوهشی رایج در این نحله تأکید کرده اند. این بازنگری های اخیر حاصل توجه ویژه به جنبه های سیاسی ادبیات تطبیقی، و مهم تر از آن، حاصل توجه به شرایط ویژه ی اجتماعی ـ فرهنگی دوران پسامدرن بوده است. در این مقاله، ضمن مروری کوتاه بر آرای این متفکران و پرسش ها و موضوعات مطرح در این زمینه، به بررسی پیشینه وضعیت کنونی ادبیات تطبیقی در ایران می پردازم تا باب صحبت از «سیاست ادبیات تطبیقی در ایران» گشوده شود. در ادامه، ضمن نتیجه گیری درباره-ی وضعیت کنونی مطالعات ادبیات تطبیقی در ایران، و با تمرکز بر شرایط فرهنگی ایران بعد از انقلاب، رویکرد و سیاست مطلوب این مطالعات در ایران بررسی می گردد.