این مقاله بر آن است تا نمایش اِدی به شهر شعر می رود اثر ریچارد فورمن را با توجه به رویکرد پسامارکسیستی ارنستو لاکلائو تجزیه و تحلیل کند؛ این رویکرد مفهوم دال تهی را در بررسی سوژه (عامل نقشپذیر) به کار می گیرد. ظهور رویکرد پسامارکسیستیِ لاکلائو به اواسط دهه ی 80 برمی گردد، یعنی زمانی که وی از مارکسیسم تقلیل گرا فاصله گرفت و نظریه ی گفتمان خود را از نو تدوین کرد. تصور گفتمانی-تحلیلی لاکلائو از ایدئولوژی و هژمونی به واسازی مفاهیم کلیدی زیر انجامید: گفتمان، دال شناور، دال تهی، ضدیت، و مقوله ی سوژه. به طور مشابه، نمایشنامه ی هیستریک-بودشناختی فورمن، که فاقد هر گونه استراتژی روایی برنامه ریزی شده است، از نتیجه گیری ها و تصورات نابهنگام و پیش ازموعد خواننده جلوگیری می کند. هدف نمایشنامه های فورمن دوری گزیدن از خودِ شرطی شده (به لحاظ اجتماعی) از طریق رهاسازی تکانه ها است. بنابراین، بین مفاهیم انتقادی لاکلائو و تئاتر هیستریک-بودشناختی فورمن نوعی همگرایی وجود دارد چراکه هر دو سوژه ای گسسته را در ساختارهای گفتمانی نشان می دهند.