چگونگی روند برساخت سوبژکتیویته و هویت همواره یکی از دغدغه های محوری برای رهیافتهای گوناگون انتقادی در علوم انسانی به طور عام و در جامعه شناسی و روان تحلیلگری به طور خاص بوده است و از منظرهای متفاوت بررسی شده است. مقاله حاضر بر آن است تا به بررسی فرایند شکلگیری ذهنیت و بازنمایی هویت شخصیتهای رمان خشم و هیاهو اثر ویلیام فاکنر از منظر پارادایم ساختارگرای لکانی بپردازد. تمایزات نظری فروید و الکان بهمثابهی دو نظریه پرداز بزرگ حوزه ی روانکاوی، راه را برای تحلیل های متفاوت در این خصوص گشوده است. مبانی نظری پژوهش حاضر عبارت است از بررسی مفاهیم انتقادی و تمایزات نظام اندیشه ی فروید و لکان به ویژه درباره ی تعریف امر ناخودآگاه و بازتاب آن در زندگی اجتماعی سوژه و نیز نخستین مراحل روند انقیاد سوژه در محیط اجتماعی. بدین منظور رمان خشم و هیاهو اثر ویلیام فاکنر از میان شاهکارهای ادبیات داستانی به عنوان مورد مطالعاتی انتخاب شده است. بررسی حاضر نشان میدهد شیوه مواجهه والدین و بزرگترها با کودکان و نوجوانان نقش به سزایی در برساخت سوبژکتیویته و هویت آنها ایفا میکند. با به کارگیری مفاهیم نظری رویکرد مورد استفاده در پژوهش حاضر نظیر امیال سرکوب شده، ساختار ناخودآگاه، بیگانگی زبان شناختی، قانون نام پدر به مثابهی نیروی ناگزیر اجتماعی و نیز دالهای بزرگ نظام زبانی در نقد و بررسی رمان مذکور، نقش محوری و تاثیر اجتناب ناپذیر محیط اجتماعی در روند شکلگیری هویت سوژه ها بیش از پیش نمایان میشود. بستر اجتماعی-فرهنگی که در آن فرزندان کامپسون پرورش یافته اند در امیال ناخودآگاه و رفتار ملموس آنها قابل ملاحظه است.