بخش مهمی از دگرگونیهای زمانۀ کنونی ما به مناسبات اجتماعی و شهری مرتبط است. چنین تغییراتی را باید فراتر از رویکرد سنتی به فلسفه و در رابطه با جامعۀ شهری و مناسبات مادی و فرهنگی مرتبط با آن جستوجو کرد. در رویکرد فرافلسفی، واقعیت شهری یک برساخت اجتماعی یا سیاسی-اقتصادی است و همچنین نیرویی مولد است که روابط اجتماعی را توأمان در سطوح مادی و فرهنگی تولید و بیان میکند. فلسفه بهشکلِ سنتی همواره مفاهیم خود را از بسترها و کالبدهای عینی جدا کرده و در پی تمامیتسازی و اینهمانی بوده است. فرافلسفۀ لوفوری تحمیل چنین تمامیت غیربدنمند و عقلانیت انتزاعی بر شهر را انکار میکند و، بهمنظورِ برقراری رابطه با واقعیت، شکلهای مستقل و خودجوش عملی و مادی را در بطن زندگی روزمرۀ شهری خلق میکند. هدف از این پژوهش، کاوش در بینشهای فرافلسفی لوفور دربارۀ مفهوم سیاست فضا و نقش آن در بازتعریف و آفرینش مجدد در فضای شهر است. در این راستا، غلبه بر مفهوم سنتی فضا و ارائۀ مفهومی پویا و عاملیتگرایانه از آن بهعنوانِ مؤلفهای محوری در تحقق فرافلسفه مطرح میشود که در خلال آن رویکردهای انضمامی، عملی و بدنمند از فضا تحقق مییابد. پرسش محوری پژوهش حاضر این است که لوفور چگونه با طرح فرافلسفه بهعنوانِ ابزاری برای نقد فلسفۀ سنتی توانسته است درکی عمیقتر از رابطۀ میان سوژه و فضا ارائه دهد و به تعریفی نو از شهر مدرن دست یابد؟ همچنین چه فرصتهایی پیشروی این خوانش وجود دارد؟ فرافلسفه در این معنا در پی یافتن برهههایی است که در آن شهر بهمنزلۀ محصول پراکتیس جمعی شهروندان تحقق یابد، نه مطابق رویکردهای متافیزیکی پدیدهای ازپیشمتعینفرضشده که همواره گفتمانهای مسلط بر آنها تحمیل شوند.