میان سارتر و لکان مواجههای تاریخی و فکری وجود دارد، نخستین دیدار تاریخی فیلسوف و روانکاو در سال 1936 در سمینارهای الکساندر کوژو پیرامون پدیدارشناسی روح هگل بود. محوریترین دغدغه آنها را میتوان حول محور بیناسوبژکتیویته، جایگاه دیگری و آزادی سوژه دانست که از این منظر علیرغم برخی تفاوتهای اساسی، میتوان رابطه جدیدی میان اگزیستانسیالیسم و روانکاوی ترسیم کرد. مسئله محوری هر دو را میتوان در شکافی پروبلماتیک با متفکران مدرن جستجو کرد. نقش دیگری در به انقیاد کشیدن عاملیت سوژه و یافتن راهی برای فردیت و آزادی از موضوعات مهمی است که میتوان در آثار فلسفی و ادبی سارتر و همچنین سمینارهای لکان مشاهده کرد. پرسش اساسی پژوهش حاضر این است که دیگری در برساخت سوژه اگزیستانسیالیسم سارتر و سوژه روانکاوی لکان چه نقشی دارد و آیا میتوان گفتگو و توازنی میان این دو رویکرد برقرار کرد؟ با وجود نقد لکان به خوانش اسطورهای سارتر پیرامون مفهوم آزادی و خردهگیری سارتر به روانکاوی به عنوان گفتمانی موجبیتگرا، هر دو در مواضع فلسفی و فراروانشناختی خویش بر حضور همیشگی دیگری و یافتن راهی برای آزادی سوژه تأکید میورزند. مفاهیم «انتخاب بنیادین» سارتر و «میل بنیادین» لکان در حضور و سلطه گریزناپذیر دیگریها، بیانگر مفری برای تحقق آزادی است. سوژه خواهان آزادی و هویت فردی است، اما تناقضاتی وجود دارد که سوژه را در پروسه انتخاب و ارضای میل با مشکل مواجه میکند. یافتن برهههایی برای رفع چنین تناقضاتی در هر دو خط فکری اگزیستانسیالیسم و روانکاوی امری دشوار و پیچیده است.