مقاله حاضر تلاش کرده است تا از طریق مواجهه اندیشه هانا آرنت و میشل فوکو به بازاندیشی و بازنگری رادیکال و ریشه ای از مفاهیم قدرت، مقاومت و سوبژکتیویته بپردازد. در وهله نخست ممکن است تصور شود که اندیشه این دو متفکر بنا بر مبانی فلسفی و نظری متفاوتی که دارند، نه همسو با یکدیگر، بلکه در تقابل باشند، و از همین منظر احتمال هرگونه گفتگو غیرممکن فرض شود؛ اما مدعای اصلی مقاله رهیافتی غیر از این است، و بر همین اساس نه تنها زمینه ها و مبانی مشترکی در ساخت گشایی قدرت و به تبع آن بازاندیشی مفاهیم سوبژکتیویته و عاملیت انسانی در اندیشه این دو متفکر وجود دارد، بلکه باید برخی از نتایج مهم آرای سیاسی آن ها را همسو و مکمل هم دانست که نه تنها به تعمیق و توسعه اندیشه یکدیگر، بلکه به خلق رویکردهای جدیدی در عرصه سیاست یاری میرسانند. بدین ترتیب، پرسشهای راهبر نوشتار حاضر عبارتند از: ساخت گشایی از قدرت در اندیشه آرنت و فوکو چه عاملیت و کارگزاری به سوژه معاصر خواهد بخشید؟ چگونه قدرت به جولانگاه مقاومت بدل و همزمان امکانهای نوینی به سوی سوژه گشوده میشود؟ یافته اصلی نوشتار حاضر این است که قدرت در اندیشه متفکران مذکور برخلاف خوانشهای سنتی و مدرن، مفهومی مثبت، خلاق و مولد است و بر پایه همین مفروضات در بطنِ خود مقاومت و شیوه های جدیدی از مبارزه و ایستادگی را برای سوژه به همراه دارد. اگرچه باید انتظار داشت که به دلیل تفوق امر سیاسی یا امر اجتماعی در اندیشه این دو، تفسیرشان از مقاومت، عاملیت و حتی قدرت متفاوت از یکدیگر باشد.