اسپینوزا نخستین و مهمترین فیلسوف سیاسی است که دموکراسی را بهترین نوع حکومت قلمداد کرد. برتری دموکراسی در فلسفه سیاسی اسپینوزا بر مبانیِ مابعدالطبیعیِ اندیشه وی مبتنی است. اسپینوزا درباره سرشت انسان از دو موضع سخن گفته است: از سویی، به تبیین طبیعتگرایانهای از انسان میپردازد و کُناتوس یا صیانت ذات را نخستین و بنیادیترین ویژگی همه موجودات طبیعی، از جمله انسان معرفی میکند، از دیگر سو، دستگاه مابعدالطبیعه کمالگرایانهاش ایجاب میکند که نمونه اعلایی برای سرشت بشر برگزیند و با آن نشان دهد که چگونه میتوان به آزادی از بندِ انفعالات نفسانی دست یافت و با دور کردن انسانها از عقلستیزی امیال، آنها را در محدوده عقل قرار داد. اسپینوزا، دموکراسی را به این دلیل برتر میداندکه طبیعیترین و عقلانیترین نوع حکومت است؛ طبیعیترین است، چون بیشترین شباهت را به وضعیت طبیعی آدمیان دارد که در آن انسان برای صیانت از ذات خویش آزاد است و حق دارد هرآنچه را که در توان دارد انجام دهد، وعقلانی است، چون هرچه تعداد تصمیمگیرندگان بیشتر باشد امکان حاکمیت انفعالات ویرانگر و غیرعقلانی کمتر میشود. در واقع، عقلانیبودن دموکراسی به دلیل تأمین هدفی است که رشد اخلاقی و عقلانی افراد در آن شکل میگیرد و در نتیجه انسان را به نمونه برتر سرشت انسان که در اخلاق از آن صحبت کرده بود، نزدیک میکند. پرسش راهبر ما در این مقاله این است که چگونه تفوق دموکراسی بر دیگر انواع حکومت، زاییده دستگاه مابعدالطبیعی اسپینوزا است؟ مدعای اصلی مقاله این است که ادعای اسپینوزا در باب تفوق دموکراسی تنها زمانی قابلفهم است که تلقی وی را از سرشت انسان که بر مبانی مابعدالطبیعیاش استوار است، دریابیم.