چکیده تقویت و پرورش مهارتهای تفکر همواره یکی از اهداف اولیه آموزش رسمی در رشتههای مختلف دانشگاهی بوده است. باور مرسوم این بود که انتقال دانش منجر به دستیابی به این هدف میشود. با این حال، تأکید انحصاری بر کسب دانش دیگر کافی تلقی نمیشود. در حالی که پذیرفته شده است که افراد با تحصیلات خوب باید پایهای محکم از اطلاعات داشته باشند، به همان اندازه مهم است که بدانیم آنها باید توانایی استدلال و قضاوت آگاهانه را نیز داشته باشند. این مبحث امروزه تحت عنوان فبک (فلسفه برای کودکان) مطرح است. در این پایان نامه سعی خواهد شد آثار محمدرضا شمس را براساس نظریه فبک مورد بررسی قرار دهیم، این نظریه توسط متیو لیپمن مطرح شد و هدف آن آموزش مهارتهای تفکر فلسفی در قالب برنامههای آموزشی به کودکان است که از سه نظر به طرح مسئله میپردازد: هستیشناسی، انسانشناسی و معرفتشناسی. در بحث فلسفه برای کودکان هر داستان باید دارای شخصیتهای تخیلی باشد که کودکان بتوانند آنها را الگو قرار دهند. همچنین هر داستان باید یک پرس و جوی مشترک و میل به ساختن اندیشههای یکدیگر را شکل دهد و در حالی که یک نوع احساس اعتماد، انسجام و ارزش را به وجود میآورد با کار جمعی گروه یکی گردد. بعد دوم مساله مورد بررسی در این پژوهش، مبحث قصهگویی است. همه کارشناسان امور تربیتی اتفاق نظر دارند که کودکان و نوجوانان بیشتر از بزرگسالان تحت تاثیر اندیشههای قصه قرار میگیرند بنابراین اهمیت وظیفه قصهگویان کودک و نوجوان بیشتر حساس و خطیر میشود. هدف پژوهش حاضر، تحقیق و بررسی داستانهای محمد رضا شمس (1۳۳6) به منظور بررسی میزان مطابقت آنها با داستانهای فبک (فلسفه برای کودکان)، و تحلیل و بررسی آنها براساس معیارهای آن است. توجّه به ادبیات کودک و نوجوانان بهویژه داستانهای محمدرضا شمس، شناساندن این داستانها، آشتی دادن نسل جدید با ادبیات سرزمین خود، اهمیتهای آن و مشخّص کردن کفایت های فکری - فلسفی این داستانها از اهداف پژوهش حاضر است. انطباق فرهنگی این قصهها با فرهنگ جامعه، دوری از درافتادن به دامان فرهنگ بیگانه و پذیرش ارزشهای اغلب ناهمگون سرزمینهای دیگر از اهداف دیگر این پژوهش محسوب میشود. در این راستا ده کتاب از کتابهای محمد رضا شمس که بیشترین تناسب را با معیارهای فبک داشته باشند، برگزیده و تحلیل خواهند شد.