مفهوم شخصیت در آثار ادبی، مانند سایر پدیده های دنیای هنر، درگذر زمان و با عبور از پیچ و خم های زندگی بشر، همواره دستخوش تغییر و تحول بوده است. آن چنان که به اقتضای شرایط اجتماعی و پیشرفت علمی و معنوی بشر، مفهوم آن در آثار ادبی از حالت ابتدایی خود رفته رفته به سطح پیچیده تری از ارتقا یافته است. با شروع جریان "رمان نو" که تمایل نویسندگان به سمت مسائل ذهنی و روانی قهرمان داستان ها معطوف شد، عنصر شخصیت و چگونگی پردازش آن، بیش از بیش مورد توجه نویسندگان قرار گرفت. رمان ساق بامبو نوشته سعود السنعوسی نویسنده معاصر کویت است. او با بهره گیری از شخصیت های مختلف به بازتاب فرهنگ فیلیپین و کویت می پردازد. در ساق بامبو فرهنگ فیلیپینی منطقه شرق آسیا با فرهنگ اسلامی کویت در غرب آسیا در هم آمیخته می شود تا دیگری های این شرقی های متفاوت با همه تکثر و ناهمگونی اش در آینه شخصیت خوزه بازنمایی گردد. البته با تکیه بر شخصیت اصلی رمان نمی توان به درستی جنبه ها ی مهم رمان را کشف کرد. شاید چندان به دور از واقعیت نباشد اگر بگوییم که جلوه های رنگارنگ و پرمعنای رمان می تواند در حاشیه ها و بخش های فرعی داستان خود نمایی کند. از طرفی پیوند عمیق میان کلیت رمان، که عنوان ساق بامبو به نیکی بیانگر جوهر آن است و خوزه قهرمان رمان و در سطوح متفاوت شخصیت هایی فرعی چون میرلا، راشد، غسان و دیوانه های بورکای دیده می شود. فرودستانی که سعود السنعوسی به آن ها اهتمام ورزیده است، گاهی از سر تنگدستی و اجبار حتی حق تملک بر جسم و تن خویش را از دست می دهند و گاهی دیگر به همان اسباب به مناطق دوردست در جستوجوی کار سفر می کنند که در آن جا بسیاری از حقوقشان نادیده گرفته می شود. ساق بامبو از معدود آثاری است که به مسأله خویش و دیگری شرقی پرداخته است. در این رمان انسان عرب، برخلاف بسیاری از آثار پیشین، از موضع ضعف با دیگری مواجه نمی شود بلکه برعکس در جایگاه دیگری ثروتمند و قدرتمند قرار می گیرد تا درنگاه سوژه شرقی، قهرمان فیلیپینی رمان، درجایگاه ابژه مورد نقد و بررسی واقع گردد. در این رساله با تکیه بر روش توصیفی_تحلیلی، ابتدا تعاریف و تقسیم بندی های شخصیت به عنوان بخش تئوری ارائه شده است و در ادامه، رمان ساق بامبو مورد واکاوی قرار گرفته است.