در پاسخ به این پرسش بنیادین که آیا کیفردهی امری خوب/ درست است، طرفداران نظریۀ مکافاتگرایی، با تأکید بر مبانیای همچون استحقاق، سرزنش و تناسب، در ابتدا در پی محدود کردن کیفرهای شدید و نامعیّن، به شرح و بسط نظریهای از کیفردهی بر پایۀ سزاواری مرتکب پرداخته و اِعمال آن را امری نیک پنداشتهاند. در مقالۀ حاضر با تکیه بر روش توصیفی – تحلیلی، بیان شده است که مکافاتگرایی در صورتی درست مینماید که بتواند اثبات کند ارزشمندی اعمال، بهصرف نفس انجام آن متکی بوده و اینکه انجام وظیفه، بهصرف آن، برای فرد، دارای اهمیت است یا باید باشد. در کنار این، جدای از دشواری چگونگی تعیین امر نیک و ناپسند و سنجه و مبنای مرزبندی آنها، مشخص و محرز نیست که مکافاتگرایان چگونه انواع کیفر را سزای درست و درخور ارتکاب جرم میدانند و اینکه کیفر چگونه میتواند تحقق امر خوب را تضمین کند. از طرف دیگر، تأکید بر موجّه و اخلاقی بودن ایراد درد و رنج بر دیگری، با هر انگیزهای، و وجاهتِ اِعمال مجازات، موجب ارزشمند جلوه دادن «بدی را به بد پاسخ گفتن» میشود. رویکرد گذشتهگرایانۀ عدالت مکافاتگرایانه، فرد را طراح برنامۀ زندگی و راقمِ اهداف و آمال خود میپندارد و ارتکاب بزه را انتخاب آگاهانه و آزادانۀ مرتکب میداند و به همین جهت، او را سزاوار کیفر میداند؛ موضوعی که از منظر نقشآفرینی ساختارهای اجتماعی جبرآلود در کنشهای انسانی، قابل نقد است.