زدر دوره مدرن با سیطره نگاه کمی و ریاضی علوم تجربی جدید، جایگاه و نقش علوم انسانی و به ویژه علوم عقلی و نظری چون فلسفه مورد چون و چرا واقع شد. این امر ضرورت بازاندیشی مبانی و روش شناختی این علوم در مقابل علوم تجربی را ایجاب می کرد. پرسش مهم این بود که در زمانه کنونی که علوم تجربی داعیه حل تمامی پرسش های بشری هستند علوم انسانی و به ویژه فلسفه چگنه می توانند جایگاه خود را در بطن فرهنگ همچنان توجیه کنند. آیا خود فلسفه در این راه که خود در مظان اتهام است، می تواند راه چاره ای برای حقانیت علوم انسانی پیشنهاد دهد.