کتاب«هنر به منزلۀ تجربه»اثر دیویی را می توان به عنوان مانیفیست زیباشناسی پراگماتیستی قلمداد کرد که در آن دیویی با بهره گیری از بصیرت های نظریۀ تکامل داروینی و اصول پراگماتیستی خود، کوشش می کند که با توسل به مفهوم«تجربه»و پیوند تجربۀ زیباشناختی با آن، بار دیگر هنر را به ساحت زندگی واقعی و روزمرۀ آدمیان در جهان کنونی بازگرداند. گرچه برداشت دیویی از مفهوم تجربه در معنای عام آن، به عنوان تعامل میان انسان با محیطش، بنیادی داروینی دارد، ولی چنانکه از تحلیل هایش خصوصا ً در تشریح تجربۀ زیباشناختی برمی آید، دلالت مفهوم تجربه فراتر از صرف برداشتی داروینی می رود و ابعاد فرهنگی و اجتماعی به خود می گیرد. در نوشتار حاضر ما ضمن مرور دلالت مفهوم تجربه در تفکر دیویی و نسبت تجربۀ زیباشناختی با مفهوم تجربه در معنای عام آن، با استناد به کتاب «هنر به منزلۀ تجربه» می کوشیم نشان دهیم که چرا عمدۀ مثال هایی که دیویی به عنوان مبنای تجربه های زیباشناختی ذکر می کند جزء تجربه های مثبت زندگی هستند و آیا دلیل غلفت او از تجربه های منفی و دهشتناک ِ حیات به مبانی پراگماتیستی و داروینی ِ فلسفه اش بازمی گردد یا ممکن است دلایل دیگری داشته باشد. مطابق آنچه از فحوای کتاب مذکور دیویی برمی آید، بخش عمدۀ این غفلت به مبانی ِ پراگماتیستی او بازمی گردد. هرچند از برخی عبارات دیویی زمینه برای اشاره به تجربه های منفی استنباط می شود، گرچه او به صراحت به مصادیق آن اشاره نکرده است.