برای نقد و تحلیل درست رئالیسم باید زوایای گوناگون این مکتب را در آثار نویسندگانی از نقاط مختلف جهان، مورد نقد و مداقّه قرارداد. در این پایان-نامه به بررسی مولّفه های رئالیستی آثار نجیب محفوظ مصری «آغاز و انجام» و «خانۀ بدنام») و زویا پیرزاد «چراغ ها را من خاموش می کنم» و «مثل همۀ عصرها» پرداخته شده است. مکتب ادبی رئالیسم یا واقع گرایی در قرن نوزدهم تحت عواملی، در فرانسه به وجودآمد و سپس به سایر کشورها از جمله مصر و ایران راه پیداکرد؛ از این-رو برای فراهم شدن بسترهای لازم برای نقد رئالیسم آثار یادشده، به مبانی، ساختار، عوامل پیدایش و مولّفه های رئالیسم پرداخته شده است و در ادامه به سیر رئالیسم درادبیّات داستانی جهان، به صورت موردی، مصر و ایران،توجّه شده است. پس از آن، مولّفه های چهار اثر برگزیدۀ رئالیستی، از دو نویسندۀ مورد نظر را مورد تحلیل و بررسی قرارگرفته است. نتایج این بررسی نشان می-دهدکه نجیب محفوظ و زویا پیرزاد برای روایت داستان-هایشان از مولّفه های رئالیستی مانند: توصیف و تشریح جزئیّات، گزارش دقیق گفت وگوها، ردّ عامل تصادف و تجسّم واقعیّت ها استفاده کرده اند. همچنین این نتیجه حاصل شد که در آثار محفوظ و موضوعاتی که او به آنها پرداخته است، فضای رئالیسم اجتماعی و انتقادی حاکم است، او موقعیّت ها و شخصیّت هایی باورپذیر، که برخاسته از زندگی اجتماعی هستند و در جدال و کشمکش با اجتماع و مصائب آن هستند، تصویر کرده-است. امّا واقع گرایی پیرزاد، به واقع گرایی روان شناختی شبیه است وسبک نویسندگی او با توجّه به شیوۀ به کارگیری مولّفه ها و برجسته کردن برخی از این ویژگی ها ترکیبی از سبک نوشتاری مدرن و رئالیستی است.