نیاز دوره معاصر جامعه ی مدنی ایران به گسترش آموزش و پرورش و به خصوص آموزش همگانی، موجب ساخت مدارس متعدد اما فاقد هرگونه نقش سازنده و مثبت در جهت رشد فرایند تعلیم و تربیت شده است. با وجود تغییرات بسیار در محتوای آموزشی و کیفیت تعلیم و تربیت، الگوی فضایی مدارس در صدسال اخیر بدون تغییرات مثبت و تکامل بوده است. باید توجه داشت که معماری با اندیشه های کهن و قدیمی نمی تواند پاسخگوی نیازهای امروز مخاطبان در محیط های یادگیری باشد. تمرکز این پژوهش بر یافتن ارتباط میان محتوای دروس و فضای آموزشی می باشد. مطالعه ی ادبیات موضوع نشان داد که محتوای دروس به وسیله نظریات یادهی و یادگیری به مخاطب ارائه می گردد. لذا در این پژوهش به شناخت نظریات یادگیری مطلوب برای هردرس و سپس شناخت الزامات فضای مورد نیاز هردرس با توجه به نظریه مطلوب، پرداخته شده است. در این پژوهش از روش توصیفی و تحلیلی داده ها استفاده شده است. جامعه آماری این پژوهش را کل معلمان مقطع متوسطه اول شهر سنندج تشکیل می دهند. در فصل چهارم و قسمت محدودیت های پژوهش به دلایل انتخاب سنندج به عنوان زمینه اصلی پژوهش اشاره شده است. ابزار این پژوهش پرسش نامه ی متشکل از سوالات کمی و کیفی در زمینه نظریات یادگیری و مشکلات محیط های آموزشی بود. نتایج پژوهش نشان داد که تمای دروس مقطع متوسطه اول به جز درس تربیت بدنی (رفتارگرایی) و درس دینی و عربی ( شناخت گرایی)، نظریه سازندگرایی را برای تدریس مطلوب تر می داند. همچنین از تحلیل پاسخ های کیفی پرسش نامه مشخص گردید: عدم رعایت سرانه های فیزیکی فضای آموزشی، نورگیری نامناسب فضاها، موضوعی نبودن کلاس ها، بی توجهی به آلودگی صوتی، عدم جذابیت فضاها و عدم انعطاف پذیری در چیدمان و مبلمان کلاسی ، اصلی ترین مشکلات فضاهای آموزشی می باشند. در ادامه روند پژوهش با بررسی نمونه های موردی الگوهای مناسب برای طراحی مدارس جدید معرفی گردید است. از جمله این الگوها می توان به طراحی حیاط آموزشی برای کلاس ها، تفکیک کلاس ها از یکدیگر، شفافیت بیشتر فضاها، طراحی فضاهای تعاملی در مدارس، در نظر گرفتن رویکرد های اجتماعی در طراحی مدارس و ارائه الگوهای جذاب در طراحی فضاهای مدرسه اشاره نمود.