در سالهای اخیر، به دنبال کاهش باروری در ایران و تمایل کمتر خانوادهها به فرزند و فرزندآوری کمتر، چرخشی اساسی در سیاستهای جمعیتی به وجود آمده است. این چرخش سیاستها و تغییر فضای گفتمانی حاکم بر مباحث جمعیتی با مرکزیت دولت با هدف افزایش صرف فرزندآوری در خانوادهها و در نهایت، افزایش کمّی جمعیت شکل گرفته است. قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت که در سال 1400 به تصویب رسید، به مثابه یک سیاست جمعیتی، مستقیم و غیر مستقیم هدف خود را بر افزایش میل جوانان به ازدواج و خانوادهها بر فرزندآوری قرار داده است. در این ارائه سعی گردید با دیدی انتقادی به این سیاستها پرداخته شود. چالش اصلی این سیاستها مداخله دولت در خصوصیترین امور خانواده از جمله فرزندآوری ذکر گردید این در حالی است که دولت بایستی صرفاً بسترسازی کند و از اجرای سیاستهای آمرانه و دستوری که ممکن است مقاومت خانوادهها و جامعه را به دنبال داشته و در نتیجه منجر به نتایج عکس شود دست بردارد. همچنین به این نکته مهم اشاره شد که دولت بایستی متوجه این نکته شود که در زمانه حاضر، فرزندآوری خانوادهها صرفاً برای اهداف ذاتی یعنی بازتولید خودشان نیست بلکه برای بازتولید جامعه است و چون بازتولید جامعه از این بستر انجام میگیرد، دولت باید از دخالت در امور خانواده و خصوصی زوجین دست بردارد و صرفاً با در اختیار گذاشتن سیاستها در خدمت خانوادهها و اهداف متعالی آنها، بستر و شرایط جامعه و خانواده را مهیای ازدواج و فرزندآوری نماید.