بزهکار با نقض مقررات اجتماعی و پشت کردن به هنجارهای معقول جامعه ناسازگاری و ناهمگونی خود را با این هنجارها اعلام می کند و عملاً مقابل نظام حاکم قرار می گیرد. از اینرو باید به واکنش علیه او برخاست. اما هدف مبارزه با جرم، قطعاً ریشه کن کردن بزهکاری نیست، زیرا امری محال به نظر می رسد. بلکه هدف باید کنترل بزهکاری و کاهش میزان وقوع آن یا حتی جلوگیری از رشد بزهکاری، باشد. با این وجود یافتن راه حلی صحیح برای حل بحران بزهکاری را یا باید در فراز و فرود اندیشه های مختلف و نقض مبانی فکری و فلسفی آنها، یا پیچیدگی های معمای وجود انسان و متحول بودن آن، جستجوی کرد. تحولات سریع اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جوامع از سویی و نگاه دولتها به انسان و تلقی آنها از ماهیت انسان، موجب شده تا دیدگاههایی با مبانی فکری و فلسفی متفاوت، با نگرشی نو به انسان، بروز کند که هریک طرز تلقی خاصی نسبت به اعمال مجازات داشته باشند. اما با تغییر الگوهای ارزشی و مورد حمایت جامعه و شهروندان، نحوه واکنش علیه پدیده جنایی نیز تغییر می یابد. از دوران علمی جرم شناسی که زمانی نه چندان طولانی از پیدایش آن می گذرد عکس العملهای دفاعی گوناگون در مقابله با جرم و بزهکاری ابراز شده که سیر تکاملی تدریجی را پیموده است. از اینرو نظام مقابله با جرایم تابع تغییر ارزش های هر جامعه است.