نوشتار حاضر درصدد واکاوی ابعاد معنی شناختی و کاربردشناختی زمان حال کامل در زبان فارسی با تکیه بر نظریه دکلرک (2006 و 2015) است. ابتدا با بررسی وضعیت زمان گزاره شده در حوزه پیشاحال، وجوه معناشناختی زمان حال کامل را بیان و سپس با تحلیل رابطه میان زمان تام و گستره پیشاحال، تفاسیر کاربردشناختی این زمان را بررسی خواهیم کرد. بر این اساس، دو ساخت معنایی از زمان حال کامل (پیشاحال و شمولی) در زبان فارسی وجود دارد که دارای سه نقش کاربردشناختی (نامعین، تاکنونی و تداومی) می باشند. ساخت معناییِ پیشاحال می تواند چهار تعبیر کاربردشناختی تجربی، خبر داغ، تأخری و نتیجه ای را القا کند، اما زبان فارسی از ساختی ویژه (زمان دستوری گذشته و قیدهای زمان حال) برای بیان حال کامل متأخر بهره می برد. این ساخت حاوی نوعی تضاد اطلاعاتی میان زمان دستوری و قید زمان است که نوعی حالت بینابینی میان گذشته و حال را برجسته می سازد. از سوی دیگر ساخت معنایی حال کامل انطباقی نیز با صورت کامل افعال و همچنین با قیدهای راست چین ساخته می شود. این قیدها کل گستره پیشاحال را پوشش داده و رخداد را بر این گستره منطبق می سازند. در برخی از جملات محصول این ساخت، حضور نمود استمراری نیز مشاهده می شود و ضمناً این ساخت، حاوی تعبیر کاربردشناختیِ تاکنونی نیز می باشد، اما قادر به القای تعبیر تداومی نیست که در زبان فارسی عمدتاً با ساختی خاص (زمان دستوری حال و قیدهای تداومیِ معطوف به گذشته) بیان می شود. در این ساخت نیز تنش معنایی بین هویت زمانی قید و زمان دستوری وجود دارد.