ساختار عبارت است از روابط درونی یک اثر که زبان و تمامی نظام های نمادین یا گفتمان را می سازند. ساختارگرایی روشی در نقد ادبی است که منشأ آن درس گفتارهای فردینان دو سوسور، زبانشناس سویسی، و فرمالیسم روسی است. این دیدگاه در دهه ی 1960 میلادی با همکاری یاکوبسن و استروس فریندی جدید یافت. دستاوردهای این شکل جدید با شاخه های فرعی فرمالیسم روسی مانند مکتب پاگ و ساختارگرایی لهستانی پیوند تنگاتنگی یافت و به واسطه ی توان بین رشته ای و تنوع خود از آن متمایز شد. در این مقاله سعی شده است بر اساس رهیافت جفری لیچ، زبانشناس انگلیسی، در دیوان ابن حسام خوسفی تعمقی شود و شواهد به دست آمده از دیوان شاعر با این رویکرد تفسیر، تحلیل و تأویل شود