1404/09/14
نسرین علی اکبری

نسرین علی اکبری

مرتبه علمی: استادیار
ارکید:
تحصیلات: دکترای تخصصی
شاخص H:
دانشکده: دانشکده زبان و ادبیات
اسکولار:
پست الکترونیکی: n.aliakbari [at] uok.ac.ir
اسکاپوس: مشاهده
تلفن:
ریسرچ گیت:

مشخصات پژوهش

عنوان
احوال و آثار محمد جواد محبت کرمانشاهی
نوع پژوهش
سخنرانی
کلیدواژه‌ها
محمد جواد محبت کرمانشاهی، دانشگاه رازی
سال 1403
پژوهشگران نسرین علی اکبری

چکیده

محبت را از روزهای دیر و دور از طریق شعرهایش می‌شناختم. ابتدا با شعرهای کودکانه‌اش آشنا شده بودم. شعرهای مهربان و مهرگسترش. شعرهایی که ترا در کودکی باقی نمی‌گذاشت و روزهای بزرگسالی و مسئولیت‌هایش را به رویت می‌گشود. شاعری که شعرهایش برایم پادزهر قصه‌های درویشیان بود. هر چه او ترا در غم و نداری مردمان فرو می‌برد این ترا از آن برمی‌کشید و سرخوشی می‌بخشید اما سرخوش‌های بخشیدۀ او سبکسرانه نبود. دنیا را به گونه‌ای مطرح می‌کرد که گویی یک ستارۀ دنباله‌دار است و واپسین‌دم‌های آن سرشار و خوش خواهد بود. نسخۀ اولیۀ شعر دو کاجش مرا با شغل پدرم پیوندی عمیق می‌داد. زیرا پدرم کارمند مخابرات بود و پیام‌رسان شادی‌ها و غم‌های مردم به همدیگر از طریق اتصال سیم‌های تلفن. هر گاه سیم‌های تلفن قطع می‌شد او و همکارانش در هر وقت شبانه روز مطلع می‌شدند، راه می‌افتادند و ارتباط را دوباره برقرار می‌کردند. یادم است که روزی کلاغی و سبد تخم‌هایش سبب قطع ارتباط اسلام آباد و قصر شیرین شده بودند. کلاغ که تخم‌هایش را در پوشال گذاشته بود تا جوجه شوند، هر گاه روی تخم‌ها می‌نشسته بود سیم‌ها تحت فشار قرار می‌گرفتند و ارتباط قطع می‌شده و هر گاه که برای جستجوی دانه برمی‌خاسته ارتباط وصل می‌شده و این یک پدیدۀ نادر و ناشناخته برای پدرم و همکارانش بود. زیرا آنان نمی‌دانستند که چرا سیم‌های تلفن خود به خود و در زمان‌های خاصی، قطع و وصل می‌شوند. پدر و همکارانش در این مأموریت، هم ارتباط را برقرار کرده بودند و هم لانۀ کلاغ را ویران نساخته بودند. تلاقی‌های تمدن و طبیعت که همواره با هم سازگار نبودند، و پدرم در هر مأموریت قصه‌ای آموزنده از آن برایمان می‌گفت، چالش‌های ذهنی من و بردارانم را زیاد می‌کردند. اما شعر دو کاج استاد محبت مرا نه تنها با طبیعت پیوند می‌زد و تصویری ملموس از کار پدرم را در ذهنم تثبیت می‌کرد بلکه ارزش‌ها و ضد ارزش‌های پیرامونم را برایم تجسم می‌بخشید. نسخۀ دوم شعرش را خوشتر می‌داشتم زیرا با روحیه‌ام سازگارتر بود و مرا دوستدار مهربانی می‌ساخت و آرزو می‌کردم که کسانی که مهربان نیستند نیز مهربان گردند. خوشحال بودم که این شاعر هم استانی است. شعرهایش هر کجا چاپ می‌شد از اولین خوانندگان آن بودم. برای خواهرانم که از من کوچک‌تر بودند می‌خواندم و هر گاه حفظ می‌کردند کتاب بهشان هدیه می‌دادم. این شعرها بخشی از دنیای ذهنی مرا شکل دادند تا اینکه بعدها و در زمانی که در دانشگاه کردستان حضور یافتم استاد محبت را از نزدیک دیدم.