با آغاز هزاره سوم و رشد و پیشرفت روزافزون علوم گوناگون و بتبع آن، تحولات چشمگیری که در لایه های مختلف زندگی بشر رخ داده است، سؤالی که بیش از هر چیز دیگر ذهن متفکران را بخود مشغول کرده این است که علم و فلسفه بعنوان دو مقوله معرفتی چه رابطه یی با یکدیگر دارند؟ آیا در این تغییرات، تعاملی بین علم و فلسفه وجود دارد یا نه؟ اگر پاسخ مثبت است، سهم هر یک. چگونه است؟ آیا اصلا بین این دو نسبتی وجود دارد یا نه؟ در عصری که علوم تجربی با قدرت و سرعت تمام جولان میدهند و پیکره این علوم روز بروز تکه تکه میشود و هر تکه یی از آن بر بخشی از واقعیت و طبیعت متمرکز میگردد و سعی میکنند تصویر درستی از آن ارائه دهد تا از این طریق بتواند به پاره یی از نیازهای بشر پاسخ بگوید و روش زندگی او را تسهیل نماید، از فلسفه چه کاری ساخته است و تعامل فلسفه با این علوم و دستاوردهای آن چگونه است؟