قرآن کریم به عنوان وحی خالص و سخن خداوند برای بیان معانی مورد نظر عالیترین درجهی بلاغت و زیباترین اسلوب بیان را به نمایش گذارده است و بدین طریق با برقراری پیوند محکم و استوار میان معنا و روش، راه بلاغت را نیز به انسان نشان داده است. یکی از فنونی که در این کتاب وحیانی جلب توجه میکند، فن معانی است. این فن دگرگونیها و احوال مختلف کلام یا سخن را بیان میکند و به نویسنده و سخنور کمک میکند تا اوضاع و احوال مخاطب خویش را بازشناسد و کلام خود را متناسب با شرایط و موقعیت او بر زبان آورد. وصل و فصل یکی از زیر مجموعههای این فن است که گسست کلام از ماقبل خود و یا عطف و وابستگی آن به ماقبل را از نظر معنا و مفهوم نمایان میسازد. در آیات قرآن کریم، وصل و فصل کلام در افادهی معنا و رساندن مفاهیم مطلوب به خواننده نقش مهمی ایفا میکند. مترجمان در طول قرون گذشته به ترجمهی قرآن کریم به زبان فارسی اقدام کردهاند. برخی از این ترجمهها لفظ به لفظ است و برخی دیگر ترجمههایی است که با توضیح و تفسیر مترجم درآمیخته است. این پژوهش بر آن است تا میزان و نحوهی پایبندی مترجمان را در برگرداندن وصل و فصلها با تکیه بر ترجمههای مهدی الهی قمشهای، بهاءالدین خرمشاهی و محمدمهدی فولادوند بررسی و تحلیل نماید. نتیجهی پژوهش حاکی از آن است که کم توجهی به قاعدهی وصل و فصل در ترجمه، دلالتهای بلاغی را از نگاه مترجمان فرو نهاده است و این امر مانع از بازنمایی معرفتی زیباییشناختی برآمده از متن شده است.