هستی شناسی یکی از ابعاد معرفت شناسی است. مقوله ای که امروزه درباره ی آن کمتر سخن گفته می شود. خیام حکیمی است که بیشترین نمونه ی او وجود و هستی شناسی است. خیام اهل اندیشه است؛ آن هم اندیشه ی مداوم در ذات هستی و غفلت آن. وی در اندیشه های فلسفی خود سعی کرده است تعریف معقولی از رابطه ی میان وحدت و کثرت ارائه دهد. پرسش هایی که او درباره ی هستی مطرح می کند و برای یافتن پاسخ آن به سیر و سلوک فکری می پردازد نشان می دهد که فهم هستی حرکتی پیوسته و تفکری مداوم است. درک نسبت میان وجود و کثرت و فهم غایت هستی از مهمترین موضوعاتی است که در هستی شناسی خیام مشهود است. خیام در این رابطه بک تفکر است نه نقال و نه گزارشگر. او تلاش می کند راز هستی را دریابد اگرچه معترف است که کار سخت و طاقت فرسایی است.