در حکمت متعالیه، انسان موجودی دو بعدی است. طبیعت او آمیخته ای از خیر و شر است؛ جنبه ی خیر در او مربوط به روح و نفس و جنبه ی شر در او مربوط به طبیعت و شهوت اوست. نفس انسان در اصل آفرینش، شایستگی پذیرش جنبه های خیر و شر را به گونه ای مساوی دارد و برتری یک طرف و برطرف مقابل به خاطر پیروی از هوا و هوس و یا دوری از آن است. در این مکتب، انسانیت انسان به نفس ناطقه ای اوست نه به بدن مادی او. بر همین مبنا کمالات انسان به کمالات نفس ناطقه ای اوست و اختلاف انسان ها در صفات انسان به قوه ی نفس، شرف و فضیلت آن بر می گردد. پس نفس انسان که حدوث جسمانی دارد، بر اثر تکامل جوهری همچون سایر موجودات به سوی کمال و غایب ویژه اش در حکت است و با حفظ هویت مشخصی از مرتبه ی طبیعی به سوی مرتبه ی نفسانی واز اینجا به سوی مرتبه ی عقلانی در حرکت است، تا جایی که عقل بلفعل می شود. در این سیر رو به تجرد، دو حالت برای انسان ها ممکن است؛ یا به سوی نورانیت می روند و تجرد متکی پیدا می کنند، یا به سوی شقاوت می روند و شیطان بالفعل می شوند و آن هایی که بین این دو مرتبه هستند، شاکله ی آنها بر مبنای صفاتی که در وجودشان تبلور پیدا کرده، شکل می گیرد.