پدیدارشناسی جنبشی فکری فلسفی است که در آغاز سده بیستم میلادی توسط « ادموند هوسرل» با تأثیرپذیری از آرای « رنه دکارت»، «فریدریش هگل» و « ایمانوئل کانت» پایه-گذاری شد. این جنبش، ساختار آگاهی و شناخت انسان را هنگام مواجهه با هستی مطالعه میکند و از اساسیترین اهداف آن، تحقق اصل «بازگشت به خودِ چیزها» است. هوسرل در راستای تحقق این اصل، مسئله «اپوخه» یا «تعلیق پیشفرضها» را مطرح کردهاست. امروزه بهکارگیری رویکرد پدیدارشناسی گامی بسیار مهم در زمینه تحلیل متون ادبی به شمار میرود؛ زیرا این رویکرد با کاربست نقد مضمونی علاوهبرآنکه نحوه آشکارگی پدیدارها را در ذهن تبیین میکند، به بررسی ارتباط اثر ادبی با فلسفه هستیشناختی می-پردازد و از این رهگذر درک جهانبینی و اندیشههای حاکم بر متن را برای مخاطب میسر میسازد؛ برایناساس هدف از انجام پژوهش حاضر آن است که با کاربست نظریه پدیدارشناسی «هوسرل» و با تکیه بر روش توصیفیتحلیلی، ضمن آنکه تفسیری هستی-شناختی از نمایشنامه شهرزاد، اثر توفیقالحکیم ارائه شود، میزان تأثیرپذیری، انطباق و هم-خوانی آرای این نویسنده نیز با افکار هوسرل بررسی گردد. نتایج پژوهش نشان میدهد؛ توفیقالحکیم در این اثر از مبانی پدیدارشناسی تأثیرپذیری فراوان داشتهاست و افکار هستیشناسانه او با اندیشههای هوسرل، زمینههای اشتراک و تشابه دارد. برخی از مهمترین مشترکات فکری این نویسنده با مبانی مورد نظر هوسرل عبارتست از: اعتقاد به نگرش استعلایی و محوریت منِ اندیشمند، بازتعریف پدیدهها بر مبنای ادراک حسی، تعلیق پیشفرضها در کنش شناختی، در همآمیختگی ذهنیت و عینیت، بروز منِ کودکی و چند بعدی دانستن پدیدهها.