مطالعات زبان شناسی از آغاز سدهی بیستم میلادی دستخوش تغییر و تحول اساسی گردید و نظریات و رویکردهای گوناگونی دربارهی زبان ارائه گردید. در ابتدای این سده، صورتگرایی رویکرد رایج در مطالعات زبانشناسی بود، در مقابل این رویکرد، نقشگرایی زبان شکل گرفت و با پیشرفت مطالعات در زمینه نقشهای زبانی، در نیمه دوم این سده، شاخههای جدیدی همچون دستور نظاممند هالیدی پدیدار شدند، او بر نقش و کاربرد زبان تأکید داشت و بررسیهای زبانی خود را بر متن به عنوان واحد زبانی متمرکز نمود و در سال 1976 میلادی با همفکری زبانشناس دیگری به نام رقیه حسن نظریهای را با عنوان انسجام متن ارائه کردند و در آن به بررسی ابزارهایی پرداختند که سبب برقراری انسجام و پیوستگی در میان اجزای مختلف یک متن میشوند. این دو زبانشناس مطالعات خود را در زبان انگلیسی انجامدادهاند و دو نوع انسجام دستوری و واژگانی را در این زبان بررسی کردهاند. در این پژوهش با روش توصیفی- تحلیلی سعی شده است که پس از توضیح نظریهی انسجام متن، به بررسی میزان تطبیق آن بر زبان عربی پرداخته شود. برای دستیابی به این هدف نیز، رمان "برید اللیل" نوشتهی هدی برکات به عنوان یک اثر ادبی فاخر عربی انتخاب شده است که دو نوع انسجام دستوری و واژگانی مطرح شده در نظریهی هالیدی و حسن، در آن بررسی شود. یافتههای پژوهش نیز بر این دلالت دارند که تنها یکی از انواع ارجاع در انسجام دستوری، یعنی ارجاع ملکی، قابل تطبیق بر زبان عربی و متن رمان نمیباشد و سایر ابزارهای انسجام قابل تطبیق بر زیان عربی بوده و میتوان نمونههایی از آنها را در متن رمان مشاهده نمود. در میان این ابزارها، ارجاع شخصی، انواع پیوند و باهمآیی به نسبت سایر ابزارها کاربرد بیشتری داشتهاند و اسمهای عام به عنوان یکی از ابزارهای بازآیی کاربردی در رمان نداشته است.