زبان شناسی کاربردی با شاخه های مختلفی از علوم پیوند خورده است. زبان شناسی حقوقی شاخه ای نوین از پیوند زبان شناسی و حقوق است. با وجود اینکه زمان زیادی از عمر پیدایش این میان رشته ای نمی گذرد، اما مقالات و پایان نامه های زیادی در این خصوص نوشته شده است. امروزه در کشورهای اروپایی از نظر زبان شناسان حقوقی به عنوان کارشناسانی که کمک شایانی را به مجریان قانون در رسیدگی به پرونده های قضایی و امر قضاوت می کنند، استفاده میشود. زبان شناسان از طریق نظریه های زبان شناسی می توانند به تحلیل داده های زبانی موجود در حقوق بپردازند و به قضات و بازپرس در روند بازجویی و اجرای حکم کمک کنند. یکی از نظریه های موجود در زبان شناسی، نظریه ی همکاری گرایس (1975) است که با توجه به این نظریه باید بین گوینده و شنوده چهار اصل همکاری رعایت شود تا به هدف معینی دست یابند. نگارنده در این پژوهش به تحلیل داده های زبانی دو پرونده ی مختومه شده در دادگاه شهرستان بوکان با استفاده از نظریه ی همکاری گرایس (1975) پرداخته است. پژوهش حاضر قصد دارد تا نشان دهد که زبان شناسی حقوقی چگون به قضاوت قاضی در تحلیل داده های زبانی کمک می کند. همچنین، نگارنده درصدد پاسخی برای این پرسش هاست تا نشان دهد که متهمین چگونه در بازجویی ها برای رفع اتهام، اصول همکاری گرایس (1975) را نقض کرده و چگونه این اصول زبان شناختی در اثبات جُرم و کشف حقیقت به بازجو کمک می کنند. بررسی و تحلیل داده های زبانی نشان داد که متهمین به قتل در دادگاه با نقض و تخطی از اصول همکاری و عدم مشارکت در بازجویی های خود، به انکار و رد اتهامات و جُرم می پردازند. متهمین در جریان بازجویی با هدف پنهان نمودن حقیقت و گریز از اتهام و عدم دسترسیِ بازپرس به سایر همدستان متهم با بازپرس همکاری نمی کنند. همچنین، یافته ها نشان داد که بازپرس سؤالات را به گونه ای مطرح می کند که متهم با وجود انکار و رد جُرم در تنگنا قرار گرفته و به اقرار جرم اعتراف کند.