در دهه های گذشته، جریان سرمایه داری جهانی با چرخش فضایی و ورود به چرخه دوم انباشت سرمایه در شهرها که امروزه با عنوان سیاست های نئولیبرالیسم در جهان شناخته می شود، موجب افزایش فقر و نابرابری در شهرها شده و به عبارت دیگر اساساً پدیده فقر در کشورهایی همچون ایران (با توجه به شرایط خاص خود) نیز شهری شده است. در برابر چنین گرایشی، نیاز به تحلیلی انتقادی با در نظر گرفتن آرمان شهری ممکن در تضاد با چنین تسلط فضایی از سوی مثلث دولت، سرمایه و دانش (به عنوان ابزار دولت و سرمایه) و توجه به دیدگاهی یکتا از فضا که به صورتی ریشه ای و دیالکتیکی، سازوکارهای نابرابر ساز در شهرها را مورد تجزیه وتحلیل قرار می دهد، به شدت احساس می شود. چنین دیدگاهی را می توان در نظرات هانری لوفور و در قالب مفهوم حق به شهر به مثابه آرمان شهری تجربی و ممکن و نظریه تولید فضای او مبتنی بر سه گانه فضایی دریافته، پنداشته و زیسته یافت. در این راستا، این پژوهش با در نظر گرفتن نظرات هانری لوفور، ضمن تبیین مفهوم اصیل حق به شهر و دیدگاه های فروکاست گرایانه در این زمینه، سعی می شود از زاویه ای دیگر به پدیده شکل گیری سکونتگاه های خودانگیخته شهری نگریسته شود و ارتباط آن با مفهوم حق به شهر و با تأکید بر شرایط ایران موردبررسی قرار گیرد؛ اما نتایج حاصل از این پژوهش به صورت کلی نشان می دهد که اولاً نوعی فروکاست گرایی در مفهوم حق به شهر دیده می شود که در تلاش است با حفظ وضع موجود و در چارچوب سازوکارهای نظام سرمایه داری جهانی، آن را از جنبه رهایی بخش موردنظر لوفور تهی کند؛ دوما با تحلیلی انتقادی و در نظر گرفتن شکل گیری سکونتگاه های خودانگیخته شهری به عنوان مکمل تولید فضای رسمی و به مثابه فضای مقاومت در چارچوب دستگاه فکری لوفور می توان به راهکارهای بدیل در راستای متوقف ساختن این روند نابرابر ساز دست یافت . درنهایت توجه به مفهوم حق به شهر در ایران تنها با تأکید بر وضعیت و شرایط خاص این منطقه می تواند راهگشای بسیاری از مسائل به ویژه شکل گیری دوگانه مرکز – حاشیه و رسمی - غیررسمی باشد.