یکی از نیازهای اساسی بشر مسکن است. مسکن مکان و فضایی برای تجدید قوا، فراغت، آموزش، انتقال ارزشها و هنجار و روابط اجتماعی نخستین فراهم می آورد. هر گاه افزایش جمعیت شهری یا مهاجرت به شهرها بدون تناسب با برنامه ریزی و زیرساختهای اقتصادی-اجتماعی انجام گیرد یا کاستیها و نارساییهایی در سیاستهای دولتی و بازار رسمی مسکن وجود داشته باشد، تأمین مسکن مناسب بدل به یکی از مشکلات اصلی زندگی شهری می شود. هجوم مهاجران فقیر و بی بهره از تخصصها و مهارتهای لازم برای زندگی در شهر و عدم جذب آنها در اقتصاد رسمی شهر سبب می شود تا عموم حکومتهای محلی کشورهای در حال توسعه از عهده تأمین نیاز مسکن جمعیت در حال رشد شتابان برنیامده و ساخت وساز مسکن از کنترل آنها خارج و بر اساس سازوکارهای غیررسمی بدون نظارت انجام شود. در چنین وضعیتی، جمعیت کم درآمد شهری با استفاده از شیوه هایی مانند خرید زمینهای ارزان قیمت مرکز یا حاشیه شهرها و یا تصرف آنها عموماٌ بدون رعایت مقررات قانونی و ضوابط شهرسازی مانند اخذ پروانه ساختمان، به ساخت و ساز مسکن با شیوه هایی ابتدایی و کم هزینه اقدام می کنند. بر اثر عمل چنین سازوکاری است که در عموم شهرهای بزرگ و متوسط کشورهای در حال توسعه اجتماعات سکونتی شکل می گیرد که به اسامی مختلفی مانند حاشیه نشینی، زاغه نشینی، آلونک نشینی یا سکونتگاه های غیر متعارف یا غیررسمی نامیده می شوند. این سکونتگاهها از آن جایی که بدون رعایت ضوابط برنامه ریزی و فقدان نقشه شهرسازی و معماری پدید آمده اند با مشکلاتی کالبدی مانند مکان یابی غلط، عدم دسترسی مناسب به خدمات عمومی، عدم پیش بینی کاربریهای خدماتی، آموزشی، فرهنگی، امنیتی و ایمنی مواجه اند. آن دسته از مناطق اسکان غیررسمی که بر روی زمینهای متصرفی ساخته شده اند ممکن است به لحاظ معیارهای زیست شناختی و ایمنی برای سکونت و کار مناسب نباشند و خطرات جانی تهدید کننده ساکنان آنها باشد. همچنین از منظر معیارهای اجتماعی و فرهنگی گردهم آمدن افراد کم درآمد در یک مکان جغرافیایی خاص سبب پدید آمدن انزوی اجتماعی و تکرار چرخه فقر و کاهش سرمایه اجتماعی شده است. وضعیتی که عمل سازوکارهای مردم سالارانه و مشارکتی را با کندی و مانع مواجه می سازد. محدود نبودن اسکان غیررسمی به یک یا چند شهر و گسترش آن در عموم شهرهای کشورهای در حال توسعه نشان می دهد این مسأله برخاسته از عوام