از آغاز پیدایش عرفان نظری به عنوان دانشی مستقل، تفسیر عرفانی نیز در کنار سایر مشرب های تفسیری، پا به عرصه وجود گذاشته است. در این شیوه ی تفسیری، مفسر همواره می کوشد تا بر اساس مبانی عرفانی که خود به آن پایبند است، آیه های قرآن را تأویل نماید و بر این اساس دیدگاه های گوناگونی در میان مفسران عارف پدید آمده است. دو تفسیر لطایف الإشارات و روح البیان به زبان عربی و کشف الأسرار و عده الأبرار به زبان فارسی از جمله مهم ترین تفسیرهای عرفانی به شمار می آیند که همواره مورد توجه علاقمندان عرفان نظری و پژوهش گران این عرصه بوده است. ابو القاسم عبدالکریم ابن هوازن قشیری (376-464) که خود از اصحاب معرفت به شمار می آید، در تفسیر خود به بیان مبانی تصوف و عرفان و سیر و سلوک پرداخته است و سعی کرده در تفسیر هر آیه، اشارات عرفانی را به صورت اجمالی بیان نماید. طبیعی است که چنین مفسری هر آیه از قرآن کریم را – اعم از آنکه مربوط به احکام، عقاید، داستان های پیامبران، وعد و وعید و ... باشد – در چارچوب مبانی خاص خود مورد بررسی قرار می دهد. اسماعیل حقی بروسوی (1063-1137 ق) نیز، با وجود این که از مفسران متأخر محسوب می شود، چنین شیوه ای را دنبال می کند. وی هرچند در تفسیر خود، روح البیان، بیشتر ناقل سخنان صوفیه به حساب می آید و در تفسیر آیات قرآن مرتب به کلمات و اقوال عارفان و شاعران فارس و عرب اشاره می کند، اما مشرب و شیوه به خصوصش را می توان در لابلای تفسیرش جستجو کرد. تفسیر کشف الأسرار میبدی (متوفی570 ق) نیز از جمله تفاسیر عرفانی در زبان فارسی به شمار می آید که تأویلات و اشارات گوناگون عرفانی و اقوال و نظرات مختلف عارفان مسلمان در آن به وفور دیده می شود و در این زمینه می توان آن را در ردیف تفسیرهای درجه اول عرفان اسلامی به شمار آورد.