عرفان و ادبیات عرفانی بخش عظیمی از متون ادبی منظوم و منثور ادبیات عربی و فارسی را تشکیل می دهند، عرفان به معنای شناخت و معرفتی است که از کشف و شهود به دست می آید و برای رسیدن به این کشف و شهود لازم است که سالک سیر و سلوک خاصی را سپری نماید. ادبیات عرفانی نیز نوع ادبی خاصی است که برآمده از نحله تصوف و افکار عارفانه آن می شود و عارفان در آن از تجربه های شخصی عارفانه خود، مراحل سیر و سلوک، مفاهیم نظری و همچنین نصایح و مواعظ را بیاننموده اند. ازاینرو بررسی درونمایه و مضامین هر کدام از این آثار نشاندهنده افکار و فرهنگ شاعر و گرایشات عرفانی او است و با استفاده از ادبیات تطبیقی، می توان میزان تشابهات و تفاوتهای میان دو شاعر و فرهنگ و زبان مختلف آن ها باشد. عرفان در یک تقسیم بندی کلی به دو بخش عملی و نظری تقسیم می شود که ناظر بر دو بخش عملی و فکری عرفان هستند. از این رو می توان در آثار ادبی عرفانی، برای انسجام و دقت بیشتر مطالب، درونمایه های اصلی متناظر با این دو بخش از عرفان را بررسی نمود. در این پژوهش سعی شده است که با روش توصیفی-تحلیلی و بر اساس مکتب تطبیقی آمریکایی، درونمایه های عرفانی در اشعار دو شاعر بزرگ عربی و فارسی؛ ابن فارض و بیدل دهلوی، با تمرکز بر مفاهیم مرتبط به عرفان عملی و نظری، در چهارچوب ادبیات تطبیقی بررسی و مقایسه شود. پس از بررسی انجام شده از مهمترین نتایج حاصل از پژوهش این است که هر چند مضامین مرتبط با عرفان عملی در اشعار دو شاعر به ویژه بیدل دهلوی وجود دارد، اما درونمایه اصلی در اشعار دو شاعر، علاوه بر عشق، مسائل و مفاهیم مرتبط با عرفان نظری، یعنی تجلی، وحدت وجود، اتحاد و حقیقت محمدی است.