مجموعهای از واژگان در فرهنگهای مختلف و از نظر طبع سلیم، ناخوشایند میباشند و قابل تصریح نیستند؛ لذا برای دوری جستن از آنها، واژههای جایگزین استخدام میشوند؛ چراکه استهجان موجود در آنها، ما را از تصریح به آنها باز میدارد و برای همین نیز واژههای جایگزین برای این دسته از کلمات، در قالب های متفاوتی آمده است. انواع این الفاظ در زبانشناسی، موسوم به تابوهای (Taboo) زبانی هستند. کنایه نیز یکی از قالبهای مشهور در جایگزینی این دسته از الفاظ است که فرهنگها با استفاده از آن، از تصریح به برخی واژگانِ محظور، دوری جستهاند، امور جنسی و امور مربوط به بیماری و مصیبت نیز از آن دسته اموری هستند که در فرهنگهای مختلف از تصریح به آنها همواره دوری کردهاند. از سوی دیگر، قرآن هم به عنوان یک کتاب قانون در برخی مواضع، ناچاراً به ذکر برخی قوانین و مسائل در امور جنسی و مسائل مربوط به بیماری و مصیبت میپردازد، اما از تصریح به آنها، بصورت ادیبانهای پرهیز میکند و با آوردن الفاظ متعدّد کنایی از آنان تعبیر میدهد. در پژوهش حاضر با روشی توصیفی-تحلیلی با واکاوی برخی از این الفاظ و بررسی آنها در چارچوب معناشناسی واژگانی و با تکیه بر تفسیر کشّاف زمخشری و تفسیر کبیر فخرالدین رازی، در مییابیم که خداوند از آوردن این الفاظ متعدّد در قرآن، اهدافی را دنبال کرده است، که از جملۀ این اهداف، معنابخشی نسبی به واژگان در سیاقهای کلامی مختلف، القای فرهنگ واژگانی تازه با ارائۀ واژگان جدید، دوری جستن از بکارگیری واژگان تابو یا همان محظورات لغوی و نهایتاً عادت ندادن مخاطبان به یک لفظ کنایی در تعبیر از محظور لغوی میباشد، که این نیز خود بدین هدف بوده که با کثرت استعمال یک واژۀ کنایی در تعبیر از یک محظور، با گذشت زمان، همان واژۀ کنایی نیز وارد دایرۀ ممنوعیتهای زبانی نشود. همچنین در پژوهش حاضر، دریافت گردید که زمخشری، در تفسیر مسائل مربوط به این واژگان، پیشتاز بوده و فخررازی، در پارهای از موارد، تنها به همانچه که زمخشری بیان نموده، اکتفا کرده است و اما در موارد متعدّد دیگری، کلام زمخشری را تفصیل داده و به تکمیل آن پرداخته است.