در سال های اخیر، نوسانات و تغییرات اقلیمی همراه با مداخلات انسانی، فجایع زیست محیطی را به دنبال داشته است که از ویژگی این فجایع، شروع نسبتاً سریع، توزیع گسترده جغرافیایی و مبهم بودن احتمال بروز حوادث آینده می باشد. وقوع این بحران ها، محدودیت هایی را بر روی توانمندی های نیروی انسانی به ویژه در بخش های وابسته به منابع طبیعی و حساس به تغییرات اقلیمی همچون کشاورزی ایجاد نموده و منجر به پدیده های همچون فقر، کاهش رشد اقتصادی و مهاجرت از مناطق آسیب دیده به ویژه مناطق روستایی و حاشیه ای شده است. از انجا که فقرا و افراد حاشیه نشین به ویژه کشاورزان به دلیل ماهیت کار و معیشت خویش و وابستگی به منابع طبیعی و شرایط اقلیمی، از آسیب پذیرترین اقشار جامعه محسوب می شوند، ادامه روند تغییرات اقلیمی و فجایع زیست محیطی نیاز به سیاست ها و فعالیت هایی را برای مقاومت، تعدیل و برگشت به حالت پایدار خاطرنشان می سازد. از این رو، در سال های اخیر محققان از رشته های مختلف از جمله علوم اجتماعی، تئوری جدیدی را با عنوان تئوری برگشت پذیری اجتماعی-اکولوژیک در مطالعات توسعه و پایداری تلفیق نموده اند. در حالی که این تئوری به میزان (شدت، زمان) استرسی که یک سیستم می تواند تحمل نموده و در پی یک بحران اقدام به خودسازماندهی؛ یادگیری برای زندگی با تغییر و بحران؛ و سازگاری و کنار آمدن با بحران اشاره می کند، مطالعه حاضر به دنبال درک کاربرد این تئوری در پایداری کشاورزی و راه های ایجاد برگشت پذیری در سیستم های کشاورزی می باشد.