به طور کلی تعبد در لغت به سه معنا آمده است: 1-برده گرفتن. 2-تنسّک (خداپرستی و عبادتکردن) و خضوع و اطاعتکردن. 3-شدت و درشتی که معنای دوم آن با معنای اصطلاحی در این پژوهش، مناسب است. اما در اصطلاح میتوان گفت: حکم تعبدی یکی از مسائل مهم در علم اصول فقه است و به اعتبار ظهور علت از اقسام حکم شرعی است و آثار فقهی فراوانی بر آن مترتب میشود و دارای تعریفات مختلفی است. در مورد اهمیتهای حکم تعبدی میتوان گفت که حکم تعبدی دارای اهمیتهای زیادی است که برخی از آنها عبارتند از: 1-اختلافنظر در تعبدی بودن احکام از اسباب اختلاف اهل علم پیرامون احکام زیادی از مسائل فقه و اصول فقه است و توضیح این اصل (تعبدی یا معلّل بودن احکام) وسیلهای برای تحقیق مسائل مبتنی بر این اصل و تصور آنها به شیوه صحیح است؛ زیرا علم به سبب، موجب علم به مسبَّب میشود و بر فراگرفتن صحیح آن، کمک میکند. 2- ثابتشدن تعبدی بودن در هر نصی از نصوص شرعی مانع آن است که آن نص در استنباط (استخراج) احکام از طریق قیاس و غیر قیاس از قبیل اصولی استعمال شود که مبتنی بر معقول المعنی بودن نص هستند. همچنین ثبوت تعبدی بودن در هر نصی از نصوص شرعی مانع سایر فوائد ناشی از ادراک علت نص است. در نتیجه تعبدی بودن نص در زمینه استخراج حکم شرعی، دارای تأثیر است آن تأثیری که مقتضی بحث در مورد آن و ذکر آرای علما پیرامون آن است. 3-مسائل استنتاج شده از تعبد، فراوان هستند و در تمام علوم شرعی از قبیل فقه و اصول فقه و تفسیر و حدیث و غیر اینها منتشر شدهاند و این میطلبید که در مورد تعبدی بودن یا معلّل بودن احکام تحقیق شود. اما در مورد حکم تعبدی، نگارنده بر آن است که تعریف مختارش عبارت است از: «اَلحُکمُ التَّعَبُّدِیُّ اَلحُکمُ الشَّرعِیُّ الَّذِی لَم یَظهَر لِلعِبادِ فِیهِ العِلَّۀُ الخاصَّۀُ القِیاسِیَّۀُ وَإن ظَهَرَ لَهُم فِیهِ العِلَّۀُ العامَّۀُ وَهِیَ إقامَۀُ ذِکرِ اللهِ تَبارَکَ وَتَعالی فِی أحکامِ العِباداتِ: حکم تعبدی حکم شرعیای است که علت خاص قیاسی (طبق قاعده) در آن برای بندگان آشکار نشده است هر چند که علت عام در آن برای بندگان آشکار شده باشد آن علت عامی که عبارت از حفظ و بهپاداشتن یاد الله متعال در احکام عبادات است».