در نوشته حاضر سعی شده تا با یافتههای باستانشناسی عصر آهن اولیه (I و II) زاگرس مرکزی به نقایص مطالعاتی آن پرداخته شود و با ارزیابی آن و نیز در نظر گرفتن نظریات پژوهشگران مختلف در این حوزه به ذکر تناقضات، کاستیها و پرسشهای مطرح شده ارائه شود. ارزیابی مطالعات انجام شده نشان میدهددال بر این است که مطالعات اولیه عصر آهن غالباً در مورد سبکشناسی اشیائی بوده که به منطقه لرستان منتسب شده و چهارچوب گاهنگارانه، زمان شروع عصر آهن، شناسایی مواد فرهنگی این دوره، تفکیک فازهای مختلف از هم و، شناسایی نوع روابط زاگرس مرکزی با مناطق اطراف و تغییرات را به خوبی نشان نمیدهد. مشکلاتی چون بومی بودن مواد فرهنگی عصر آهن، تناقض در گاهنگاری، تعمیم نظریات دیگر مناطق به دادههای این ناحیه، انقطاع در پژوهشهای هدفمند، نبود محوطههای متعدد کاوش شده، استاندارد پایین کاوشها در گذشته و وجود تناقضات در آنها، اتکا بر دادههای بدست آمده از قبرستان، عدم انتشار نتایج بررسیها، کاوشها و عدم استفاده از علوم میان رشتهایی از دیگر معضلات این دوره در زاگرس مرکزی است. نتایج حاصله نشان میدهد که برای درک بهتر از این مسائل باید پژوهشهای میدانی پرسش محور در این منطقه صورت گیرد و در کنار آن برای تحلیل مناسب از یافتههای قدیمی، مطالعات آزمایشگاهی و میان رشتهایی را مدنظر قرار داد.